بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است
آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود اگر زود هم بیایی دیر است
رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود
دلم از هرچه و هرکس که بگویی سیر است
سایه ای مانده زمن بی تو که در آیینه هم
طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است
خواب دیدم که برایم غزلی میخواندی
دوستم داری و این ساده ترین تعبیر است
کاش بودی و با چشم خودت می دیدی
که چگونه نفسم باغم تو درگیر است
تارهای نفسم را به زمان می بافم
که تو شاید برسی
ولی حیف که بی تاثیر است
عزیزم توکه نیستی ......برچسب : نویسنده : bano-100 بازدید : 117